همزمان با تولدت در قلبم همه را فراموش کردم و برایم تمامی اسمها بیگانه شدند و همه ی خاطرات
مردند.دستم را به تو می دهم، قلبم را به تو می دهم، فکرم را به تو می دهم،و بازوانم را به تو می بخشم
و نگاهم از آن توست و شانه هایم را نپرس که دیگر با من غریبه اند و تمامی لحظات تو را می خوانند
وبرای عطر نفسهایت دلتنگی می کنند.